اغاتابیستم تواصفهان نمایشگاه کتاب بود(ماهم ی غرفه داشتیم)چون زمینش آموزشی بود البته تازه کاربودیم تو سالنی بودیم ک قلمچیو مدرسان شریفو..اینااونجابودن 3تاغرفه اونورتر مدرسان شریف بودروزآخرساعت9شب دیگه اعلام کردن ک غرفه داراجمع کنن ماداشتیم جمع میکردیم من اومدم بیرون غرفه گفتم وای هنوزشلوغه ک یهو چشمم خورد ب مدرسان شریف ب دوستام گفتم (ی5-6تایی بودیم اومده بودن کمک) وااای مدرسان شریفو نگاه هنوزمشتری دارن!!!!!!! یکی از بچه هااومد کنارمو پرسید:کجااااا؟ گفتم:مدرسان شریف یهوکل غرفمون رفت هوا من تا ی چندثانیه هنگ بودم بعد دوزاریم افتاد:/// افقم میشد سمت مدرسان شریف قلم چیم مورب بود شلوغ بود هیچی دیگه مستقیم رفتم توغرفه خودمون محوشدم!!!:) خخخخ