شعر شماره:0
عنوان:اول دفتر به نام ايزد دانا
شعر: اول دفتر به نام ايزد دانا صانع پروردگار حي توانا اکبر و اعظم خداي عالم و آدم صورت خوب آفريد و سيرت زيبا از در بخشندگي و بنده نوازي مرغ هوا را نصيب و ماهي دريا قسمت خود مي خورند منعم و درويش روزي خود مي برند پشه و عنقا حاجت موري به علم غيب بداند در بن چاهي به زير صخره صما جانور از نطفه مي کند شکر از ني برگ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا شربت نوش آفريد از مگس نحل نخل تناور کند ز دانه خرما از همگان بي نياز و بر همه مشفق از همه عالم نهان و بر همه پيدا پرتو نور سرادقات جلالش از عظمت ماوراي فکرت دانا خود نه زبان در دهان عارف مدهوش حمد و ثنا مي کند که موي بر اعضا هر که نداند سپاس نعمت امروز حيف خورد بر نصيب رحمت فردا بارخدايا مهيمني و مدبر وز همه عيبي مقدسي و مبرا ما نتوانيم حق حمد تو گفتن با همه کروبيان عالم بالا سعدي از آن جا که فهم اوست سخن گفت ور نه کمال تو وهم کي رسد آن جا