شيعه پاكدلى که از مشاهده وضعیت خاندان رسول که در اسارت هستند ، حيرت كرده است ، مراقب و هراسناك ، خودش را به تو(زینب) مى رساند و مى گويد: ((قصه از چه قرار است ؟ شما كه از چنان منزلتى برخورداريد، به چنين ذلتى چرا تن داده ايد؟ چرا خدا به چنين حال و روزى براى شما رضايت داده است ؟!)) تو به او مى گويى : ((به آسمان نگاه كن !)) نگاه مى كند و تو پرده اى از پرده ها را برايش كنار مى زنى . در آسمان تا چشم كار مى كند، لشكر و سپاه و عده و عده است كه همه چشم انتظار يك اشارت صف كشيده اند. غلغله اى است در آسمان و لشگرى به حجم جهان ، داوطلب ياورى شما خاندان ، گشته اند. مرد، مبهوت اين جلال و شكوه و عظمت ، زانو مى زند و تو پرده مى اندازى . برگرفته از کتاب افتاب در حجاب