روز سیزده بدر که رفته بودیم بیرون،به گودزیلای سه ساله فامیلمون گفتم:عمو جون ببئی هارو ببین اونجا دارن علف میخورن.برگرده چی بگه خوبه؟ -اولا عمو جد و آبادته.ثانیا اونا ببئی نیستن گوسفندن مثل تو.ثالثا نمیخورن بلکه کوفت میکنن هیچی دیگه همون جا ذوب شدم رفتم زیر زمین.تا عصر صدام در نیومد میترسیدم ضایم کنه